عاشقانهمتن عاشقانه
هیچکس
ﺗﻨﻬﺎ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺍﻡ…
ﺩﺭ ﺍﺗﺎﻗﻢ
ﻭ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ﻭ
ﺑﻐﺾ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ!
ﻫﯿﺒﭽﮑﺲ ﻣﺮﺍ ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﻧﻤﯽ ﺁﻭﺭﺩ!
ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﺁﺩﻡ ﺭﻭﯼ ﮐﻬﮑﺸﺎﻥ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺑﺰﺭﮔﯽ…
ﻭ ﻣﻦ…
ﺣﺘﯽ ﺁﺭﺯﻭﯼ ﯾﮑﯽ ﻧﺒﻮﺩﻡ!
ﺗﻨﻬﺎ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺍﻡ…
ﺩﺭ ﺍﺗﺎﻗﻢ
ﻭ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ﻭ
ﺑﻐﺾ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ!
ﻫﯿﺒﭽﮑﺲ ﻣﺮﺍ ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﻧﻤﯽ ﺁﻭﺭﺩ!
ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﺁﺩﻡ ﺭﻭﯼ ﮐﻬﮑﺸﺎﻥ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺑﺰﺭﮔﯽ…
ﻭ ﻣﻦ…
ﺣﺘﯽ ﺁﺭﺯﻭﯼ ﯾﮑﯽ ﻧﺒﻮﺩﻡ!
اگر داغ رسم قدیم شقایق نبوداگر دفتر خاطرات طراوت پر از رد پای دقایق نبوداگر ذهن آیینه خالی نبوداگر عادت عابران بیخیالی نبوداگر گوش سنگین این کوچههافقط یک نفس میتوانستطنین عبوری نسیمانه را به خاطر سپارداگر آسمان میتوانست، یکریزشبی چشمهای درشت تو را جای شبنم ببارداگر رد پای نگاه تو را باد و باراناز این کوچهها آب و جارو نمیکرداگر قلک کودکی لحظهها را پسانداز میکرداگر آسمان سفره هفت رنگ دلش رابرای کسی باز میکردو میشد به رسم امانتگلی را به دست زمین بسپریمو از آسمان پس بگیریماگر خاک کافر نبودو روی حقیقت نمیریختاگر ساعت آسمان دور باطل نمیزداگر کوها کر نبودنداگر آبها تر نبودنداگر باد میایستاداگر حرفهای دلم بی اگر بوداگر فرصت چشم من بیشتر بوداگر میتوانستم از خاکیک دسته لبخند پرپر بچینمتو را میتوانستم ای دوراز دوریک بار دیگر ببینم“از زنده یاد قیصر امین پور”