عاشقانهمتن عاشقانه
برایش نوشتم..
برایش نوشتم.. چرا فکر کردی که
عشق هم بماند برای بعد..؟
نوشتم… راستی چرا هیچ کس
نمی تواند هوش و حواسم را از یاد تو پرت کند؟
نوشتم… چرا همه جانم به لب می رسانند و باز
بر می گردم سر حرف اول… همان ابتدای نبودنت..
نوشتم… چرا
هیچ خیابانی از یادت کوتاه نمی آید..؟
چرا در هر ملودی..
سهم مختصری از خیال تو جا مانده است..؟
نوشتم… لابد مُرده ای.. اما
این طبیعت آدمی است که مرده اش را تا
خود به خاک نسپارد، مرگش را باور نمی کند..
نوشتم..
برگرد و در من بمیر.. بعد برو…
نوشتم… راستی چرا هیچ کس
نمی تواند هوش و حواسم را از یاد تو پرت کند؟
زیبا بود داداش
از دلــــتنــــگی چیزی شـنیــده ای :-(( ؟؟؟
مثل این است که دســتت را با کــاغـذ بریده باشی!
زخمی نمــیـــزند،
خونی نمــیــریزد،
ولــــی . . . .
میــســوزاند؛
دنیا اونقدر کوچیکه ک آدمایی رو ک ازشون متنفری رو هرروز میبینی…!
ولی نمیدونم چرا بعضی وقتا اونقدر بزرگه ک اونی رو ک دلت میخواد رو هیچ وقت نمیبینی…! :heart:
آقا محمد مدتی از شما خبر نداشتم مزاحم هم نشدم گفتم حتما گرفتار هستید . وقتی کامنتتونو دیدم خیلی خوشحال شدم دوستان قدیم یک جورائی کنج دل آدم خودشونو جا میکنن . امیدوارم مشعول هر کاری که هستید موفق باشید . وبتون بازم مثل سابق پر و پیمونه . این شعر هم فو ق العاده هست . متشکرم که منو از یاد نبردین . : :laugh: :laugh: :laugh: :laugh: :laugh:
نمـــــیـدانــــی ،
چه دردی دارد !
وقـــتـی ..
حــــالـم ..
در واژه هــا هــم نــمی گنــــجد