یه دختر و پسر که زمانی همدیگرو با تمام وجود دوست داشتن بعد از پایان ملاقاتشون با هم سوار یه ماشین شدن و آروم کنار هم نشستن … دختر میخواست چیزی رو به پسر بگه ولی روش نمیشد ! پسر هم کاغذی رو آماده کرده بود که چیزی رو که نمیتونست به دختر بگه توش نوشته بود ؛ پسر وقتی دید داره به مقصد نزدیک میشه کاغذ رو به دختر داد ، دختر هم از این فرصت استفاده کرد و حرفشو به پسر گفت که شاید بعد از پایان حرفش پسر از ماشین پیاده بشه و دیگه اونو نبینه …
دختر قبل از این که نامه ی پسرو بخونه به اون گفت که دیگه از اون خسته شده ، دیگه عشقش رو نسبت به اون از دست داده و الان پسری پیدا شده که بهتر از اونه … پسر در حالی که بغض تو گلوش بود و اشک توی چشماش جمع شده بود با ناراحتی از ماشین پیاده شد که در همین حال ماشینی به پسر زد و پسر درجا مرد … دختر که با تمام وجود در حال گریه بود یاد کاغذی افتاد که پسر بهش داده بود ، وقتی کاغذ رو باز کرد پسر نوشته بود :
“اگه یه روز ترکم کنی میمیرم …”
:rose: :rose: :rose: :heart: :rose: :rose: :rose:
خودت را از کسی پس نگیر شاید این تنها چیزیست که او دارد ،
وقتی میگویی دوستت دارم اول روی این جمله فکر کن،
شاید نوری را روشن کنی که خاموش کردن آن به خاموش کردن او ختم شود…
خیلی قشنگ بود
سلام آقامحمد..حالتون خوبه؟؟
کجایید کم پیدا؟؟
چرا دیگه به من سر نمیزنید؟؟
معجزه میکند گذشت زمــــــان !!
بــــگذار صادقانه بگویم !
آنــــکه قـــدر بـــودنت را نـــــــدانست
لایـــق حــــضور در افکارت نــیست
بــــگذار بــرود !
خـــواهد فـــهمید…
جاده های بـــــاز از آغوش بسته ی تــــو جذاب تر نـــیست…
زنـده کــردن خاطرات بــایــگــانـی شـده ؛
مـثـل پـاک کــردن گــرد و غـبــار از رو آیـنـه س . . .
هــرچـقـد بـیـشـتــر پــاک مـیـکـنـی ،
تـصـویـر واضـح تــر مـیـشـه . . .
بیـشـتــر مـیـبـیـنـی ؛
بـیـشـتــر زجــر مـیـکـشـی