سقا خانه ی اسماعیل طلائی
نادر شاه افشار در جنگ هرات سنگی به ظرفیت سه کر آب که یک پارچه است را به غنیمت میگیرد و اعلام میکند هر کس این سنگ را بدون اینکه آسیبی برساند؛ به مدت ۱۲ روز به مشهدالرضا (ع) برساند جایزه ویژه ای نزد من دارد. فردی این کار را میکند و بعد از نه روز سنگ را به مشهد می آورد و به خیال اینکه خوش خدمتی کرده و زودتر از موعد مقررسنگ را به مشهد رسانده، نزد نادر شاه میرود و تقاضای جایزه اش را مینماید.
نادر شاه دستور میدهد چشم های او را کور کنند تا دیگر روی حرف او حرفی نزند چرا که او گفته بوده ۱۲ روزه و این فرد ۹ روزه سنگ را آورده بود. این سنگ در کنار جوی آبی که آن زمان از وسط صحن انقلاب عبور میکرده نصب میشود و مردم برای رفع تشنگی ازآب درون آن استفاده میکردند.
چند سال بعد هدیه ای به دربار نادر شاه افشار میرسد نادر شاه میخواهد این هدیه را باز کند ولی یکی از سرداران سپاهش بهنام « اسماعیلخان» از او میخواهد چون این بسته مشکوک است آن را در خارج از شهر باز کنند نادر موافقت میکند. بسته در خارج از شهر باز میشود، داخل بسته مواد منفجره بوده و به محض باز گشائی انفجار رخ میدهد.
نادر شاه به خاطر باهوشی اسماعیل خان و به شکرانه ی این که از این بلا جان سالم بدر برده دستورمیدهد هم وزن اسماعیل خان به او طلا اهدا کنند اسماعیل خان هم طلاها را صرف ساختن جایگاه آن سنگاب کرده و گنبد و پایه های سقاخانه را از طلا درست می کند. بدین جهت از آن زمان سقا خانه را «سقا خانه ی اسماعیل طلائی» نام گذاری کرده اند.
:rose: :rose: :heart: :rose: :rose:
بسیار جالب بود.
خیلی خوشحاال میشم وقتی اطلاعاتم اضافه میشه :-) :rose: :rose:
سلام مهندس جالب بود ممنون میشم منبع این داستان را به من بدین یا بگین از کجا بیارم چون من داستان اسماعیل طایی را جوره دیگه شنیدم : :rose:
باز محرم رسید، شدم چه حیران و مست
از این همه عاشقی، دوبارهام مست مست
باز محرم رسید، شهر سیهپوش توست
دل، نگران رنج خواهر مظلوم توست
فرا رسیدن ماه محرم تسلیت باد
سلاام خوبی ؟؟[نیشخند] Apam