عاشقانهمتن عاشقانه
ﻧـﻤـﯽ ﺗـﻮﺍﻧـﻢ ﺍﺯ ﺧـﻮﺍﺏ ﺑــﯿـﺪﺍﺭ ﺷــﻮﻡ
” ﻧـﻤـﯽ ﺗـﻮﺍﻧـﻢ ﺍﺯ ﺧـﻮﺍﺏ ﺑــﯿـﺪﺍﺭ ﺷــﻮﻡ
ﮐــﺠـﺎﯾــﯿـﺪ ﺩﻻﯾــﻠـﯽ ﮐـﻪ ﻣــــﺮﺍ
ﺍﺯ ﺧـﻮﺍﺏ ﺑــﯿـﺪﺍﺭ ﻣـﯽ ﮐـﺮﺩﯾـﺪ … “
” ﻧـﻤـﯽ ﺗـﻮﺍﻧـﻢ ﺍﺯ ﺧـﻮﺍﺏ ﺑــﯿـﺪﺍﺭ ﺷــﻮﻡ
ﮐــﺠـﺎﯾــﯿـﺪ ﺩﻻﯾــﻠـﯽ ﮐـﻪ ﻣــــﺮﺍ
ﺍﺯ ﺧـﻮﺍﺏ ﺑــﯿـﺪﺍﺭ ﻣـﯽ ﮐـﺮﺩﯾـﺪ … “
کدام خیابان را بگردم ؟ کدام کوچه را ؟
بر کوبه ی کدام در بکوبم تا بر چارچوبش ظاهر شوی تو ؟
و بازم بشناسی مرا از من به آغوشم بگیری و نپرسی هرگز که
چه به روزگارم آورده است روزگار بی تو ماندن های بسیار !
ه گوش خدا برسانید…
آدم این حوا سالهاست که رفته است…
این حوای تنها را برگردان پیش خودت…
بهشتش را هم نمیخواهم
به جهنمش هم راضی ام!
هرجایی باشد به جز این دنیا!
این دنیا زیادی بوی آدم گرفته است…
هـای پایــــیز حـواست جمـع باشد..
که دور تـو و شاعـرانهـ هـایت خـط خواهــــــم کـشید…
اگر بـا آمــدنت..او حـتی یــک سرفه کنـد!!!
بعضــــــیهـــــا حــــــرفی میزننـــــد …
و .. دلــــت را میشکننـــــد …
بعـــــد به سادگــــــــی روبــــروی این قلـــــبِ شکستــــــه …
میایستنـــــد و میگوینــــــد : ناراحــــــت شــــــدی ؟؟؟
چقـــــــدر ” زود رنجـــــی ” تو …! مــــن که چیــــــزی نگفتـــــــم .
همه گویند که : تو عاشق اویی
گر چه دانم همه کس عاشق اویند
لیک می ترسم ، یارب
نکند راست بگویند ؟
+++
مــَـن بـی تــو
شعـــر خــواهــم نــوشتـــ؛
تـــو بــی مـَـن
چــِـه خــواهــی کــــرد؟
اصـــلا”
یــــادت هَستـــ
کــِــه نیستــَـمــ…….
خدا دلی به تو بدهد آنقدر بزرگ که
پربهانه ترین بهانه ی دنیا غمگینش نکند…
خوش بــه حال ِ انارها و انجیـرها …
دلتنگ که می شـوند، مــی تـرکـنــد …
“مهدی اخوان ثالث”
بیگناه پای دار رفت و خندید،
نمیدانست بالای دار هم خواهد رفت.
چاقو دستهی خود را برید
و محبت خارها را گل نکرد
همانگونه که دوری، دوستی نیاورد
و اتفاقا پول خوشبختی آورد
انگار دورهی ضرب المثلها به پایان رسیده است…!
ﺁﺩﻣﻬﺎ ﻣﯽ ﺁﯾﻨﺪ
ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﻧﺸﺎﻥ ﻣﯿﺪﻫﻨﺪ
ﺍﺻﺮﺍﺭ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ !
ﺑﺮﺍﯼ ﺍﺛﺒﺎﺕ ﺑﻮﺩﻧﺸﺎﻥ ﻭ ﻣﺎﻧﺪﻧﺸﺎﻥ
ﺍﺻﺮﺍﺭ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ﮐﻪ ﺗﻮ ﻧﯿﺰ ﺑﺎﺷﯽ ﻫﻤﺮﺍﻫﺸﺎﻥ
ﻫﻤﺎﻥ ﺁﺩﻣﻬﺎ، ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﭘﺬﯾﺮﻓﺘﯽ ﺑﻮﺩﻧﺸﺎﻥ ﺭﺍ،
ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺑﺎﻭﺭﺷﺎﻥ ﮐﺮﺩﯼ،
ﺑﻪ ﺳﺎﺩﮔﯽ
ﻣﯿﺮﻭﻧﺪ
ﻭ ﺗﻮ ﻣﯿﻤﺎﻧﯽ ﺑﺎ ﺑﺎﻭﺭﯼ ﮐﻪ …
تو می توانی تمام آن چیزها باشی که رویایی در دلت بود اگر عزم آن کنی که بکوشی ، اگر خود را بیشتر باور کنی :rose:
باید کسی را پیدا کنم که دوستم داشته باشد ،
آنقدر که یکی از این شب های لعنتی آغوشش را برای من و یک دنیا خستگیم بگشاید ؛
هیچ نگوید و هیچ نپرسد فقط مرا در آغوش بگیرد
بعد همانجا بمیرم تا نبینم روزهای آینده را …
روزی که دروغ میگوید ،
روزی که دیگر دوستم ندارد ،
روزهایی که دیگر مرا در آغوش نمی گیرد
و روزی که عاشق دیگری می شود
عالی بود ممنون
°•.❤.•° هــ ـ ــی
بـ ـ ـا توامــ
اینـ بار کهـ رفتهـ ایـ
دیگـ ــ ر نه میسوزمــ
و نهـ میمیرمـــ..
تنهــ ـا شانهـ بالا میـ اندازمـ و
میگویمـ به درکــ ـ °•.❤.•°..