غنی شده ی خورشید

بیزارم از تمام ضرابخانه هایی که نمی فهمندچشم تو / غنی شده ی خورشید است

و آسمانی که ، قطع نامه هایش را از زبان تو صادر می کند

عینک نژاد پرستانه ات را بردار

دلم برای چشم های سیاه پوستت تنگ است

وقتی که آفریقا هم ، شاخ در می آورد از دیدنت

و زمینش ، خشکش میزند از قدم های تو

آنقدر که رگش را / میزند و موسی خیال می کندنیل ،به خاطر خدا اعتصاب کرده 

باور کن من هنوز حرف دارم / اما جغرافیایم به پایان رسیده

این همه سفر، سوغات میخواهد

چشم های من که از/ آب گذشته است

و من تنها فهمیدم

خدا همان پیر مرد مستی است

که تو را بهانه میکند

تا دنیا را بُطر بُطر ، باران

میهمان کند

خروج از نسخه موبایل