می روم محمد نصیریان شنبه, ۲۹ فروردین, ۱۳۹۴ دیگر سوسوی هیچ چراغی امیدوارم نمی کند دیگر گرمای دستی دلم را به تپیدن وا نمی دارد می روم تا در تاریکی راه خود را پیدا کنم که به چراغ های نورانی و دست های گرم دیگر اعتمادی نیست نوشته های مشابه روزای اول پاییز افسوس نخورید روزی به تلافی تمام قوی بودن ها دلم برات تنگ شده