ویران تو هستم

من کلبه ای از عشقم و ویران تو هستم
درمانده ی گرمای دو دستان تو هستم

آغشته به “تو” میشود این جسم پر از عشق
چون شاعر دیوانه ی چشمان تو هستم

لبهای تو مانند دوبیتی قشنگی ست
من عاشق آن خنده و دندان تو هستم

هر یک مژه ات مثل غزلهای قشنگی ست
چون شیفته ی هر خط دیوان تو هستم

از سلسله ی موی تو شب هم شده عاشق
بیمار شده این دل و حیران تو هستم

بی جان شده ام در پی وصل رخ ماهت
با خنده ی خود جان بده ویران تو هستم

خروج از نسخه موبایل